۲ مطلب با کلمهی کلیدی «نویسنده» ثبت شده است
-
۳۱ خرداد ۹۷ ، ۱۷:۱۶ ۰ نظر
«متولد شده در یک زندان، جایی که هر رنجی جایگاه خود را دارد و هر آوای غمگینی در آن خانه میکند.»
شاید بسیاری مانند من، به زندانی بودن سروانتس در زمان خلق اثر جاودانهاش، «دون کیشوت» فکر هم نکرده باشند؛ اما این اعتراف خود او در مقدمۀ این شاهکار است. میگل د سروانتس در طول عمر خود دو سه باری تجربه زندگی در زندان را داشته است اما دیوارهای زندان خیال او را محبوس نکرده و با شوالیۀ متوهم و شیرینعقل خود در جادههای غبارآلود اسپانیا پرسه میزند.
سروانتس تنها ادیب سرشناسی نیست که مدتی دربند بوده. میان نویسندگانی حتی با همین سطح از شهرت جهانی میتوان افراد زیادی را دید که به دلایل و جرائم مختلفی به زندان افتادهاند و صد البته بسیاری از آنان از این فرصت استفاده کرده و دست به قلم بردهاند و چه بسا مشغول خلق ماندگارترین شاهکار خود شدهاند.
در مورد علت به زندان افتادن نویسندگان نیز شاید دلایل مالی و سیاسی بیشتر به ذهنمان نزدیک باشد. عدهای را عشق به نوشتن از کسب درآمدهای منظم و همیشگی واداشته و درگیر جرائم مالیاتی و بدهکاریهای عظیم شدهاند و دسته دیگر با قلم خود جماعتی از صاحبان قدرت و نفوذ را به خشم آوردهاند و مجبور به زندگی در تبعید و یا پشت میلههای زندان شدهاند. اما بسیاری از آنان هم برای تخلفاتی همچون دزدی، قاچاق مواد مخدر، تجاوز و انحرافات جنسی و... به تیغ تیز قانون گرفتار آمدهاند.
متولد زندان
همچون دون کیشوت آثار دیگری نیز هستند که خالقانشان زمان زیادی از محکومیت خود را به نوشتن گذراندهاند اما نه نوشتن در مورد زندان و خاطراتشان پشت میلهها.
سفرهای مارکو پولو از جمله آثار به یاد ماندنی است که با خاطرات بسیاری از ما گره خورده است و شاید نمیدانستیم که این داستانها در حالی نوشته شده که مارکو پولو در زندان به سر میبرده. او که یک تاجر ونیزی بود پس از بازگشت از سفر، ونیز را در جنگ با جنوا میبیند و حین این درگیریها به زندان جنوا میافتد. مارکو در زندان ماجرای سفرهایش در مسیر جادۀ ابریشم را برای همسلولی ونیزی خود، روستچیلو دا پیزای داستاننویس، بازگو میکند و این گونه «سفرهای مارکو پولو» مکتوب و ماندگار میشود.
جان بانییِن نیز از نویسندگان حبس کشیده است. «سیر و سلوک زائر» داستان مذهبی تمثیلگونه و رمزآلودیست که او در زندان نوشته است. بانییِن به دلیل عضویت در گروه مخفی پروتستانها که نقض قانون بود و همچنین امتناع از توقف وعظ در اماکن عمومی، در زندان بدفوردشایر محبوس شد. و برای یک پروتستان مخالف چه جایی بهتر از زندان که بتواند عقایدش را بر روی کاغذ بیاورد. «گریس به ریاست گنهکاران رسیده است» اثر دیگر او در مدت 12 سال زندان نشینی است که عنوان آن اشاره به دو نامه در کتاب مقدس دارد.
«مرگ آرتور»، شاهکار دیگری که مولود سالهای زندان خالق خویش است. سر توماس مالوری محکومی است با ترسناکترین جرائم: دزدی، آدمربایی، تجاوز و قتل. اینکه چنین انسانی خالق اثری ادبی باشد که از نظر بسیاری محققان معتبرترین اثر در میان افسانههای پیرامون شاه آرتور و شوالیههایش است، پیچیدگی و ابعاد متفاوت روان انسان را به رخ میکشد. در دنیای واقعی انسانها تنها سفید و سیاه نیستند، دنیای واقعی دنیای طیف گستردهای از خاکستریهای میان سفید و سیاه است.
مارکی دو ساد نیز نویسندهای بود که چندین بار به اتهام همجنسگرایی به زندان افتاد و حتی دو بار تا پای اعدام با گیوتین پیش رفت. عنوان بیماری سادیسم از نام او و به علت انحرافات و گرایشات عجیب او در روابط جنسی، گرفته شده است. او «ژوستین» یا «بدبختیهای اخلاقی» را در سی و چند سالی نوشت که پشت میلهها به سر میبرد. گزیده نامههای مارکی در زندان نیز با نام «120 روز در سدوم» منتشر شده است.
در این میان زندانهای سختگیرتری نیز بودند که کاغذ و قلمی در اختیار نویسنده قرار نمیدادند تا با پرواز خیال، خود را از بند زندان برهانند. اسکار وایلد اما از فرصت نامه نگاری که تنها روش ممکن برای دسترسی به ابزار نوشتن در زندان بود، بهره برد. اسکار که به جرم همجنسگرایی به 2 سال حبس محکوم شده بود، «از اعماق» را به شکل نامههای متعدد و در مجموع در 80 صفحه نوشت. بخت با او یار بود که مسئول زندان قلمش را پسندید، نامهها را جمعآوری کرد و هنگام آزادی تحویل وایلد داد. او «نالههایی از زندان ریدینگ» را نیز در زندان سرود.
ژان ژنه هم چون وایلد برای اینکه بتواند در زندان بنویسد مقاومت زیادی به خرج داد. او برای اتهاماتی از قبیل دزدی، استفاده از اوراق جعلی و گرایش به همجنس، حبس را تجربه کرده است و در آثار او بزهکاران و طردشدگان از جامعه حضور پررنگی دارند. ژنۀ محبوس از کاغذهای قهوهای رنگی که زندانیان با آن پاکتهای کاغذی میساختند، برای نوشتن کتاب «بانوی گلهای ما» استفاده کرد. حتی آنگاه که مامور زندان نوشتههایش را یافت و خاکستر کرد، او کتابش را دوباره نوشت. این اثر او که بعدها به عنوان حرفهایترین اثرش نیز مطرح شد، همچون تمایلات شخصیاش، محتوایی همجنسگرایانه دارد.
«بانوی گلهای ما» اولین رمانی نبود که درونمایهای جنسی داشت. جان کللند در کتاب «خاطرات زنی از جنس لذت»، برای نخستین بار از قالب رمان برای موضوعات شهوانی و جنسی استفاده کرد. او این رمان را زمانی نوشت که در زندان بدهکاران به سر میبرد. شاید به ذهن برسد که بهتر بود برخی از آنان همچنان از دسترسی به کاغذ و قلم محروم بمانند.
شاعرانگی در زندان
طبع شاعرانه را نیز همچون خیال گریزپای، نمیتوان با میلهها مهار کرد.
«نه زندان از دیوارهای سنگی شکل میگیرد و نه قفس از میلههای آهنی»
این بخش معروفی از «به آلثیا، از زندان»، سرودۀ شاعر سلطنتطلب انگلیسی، ریچارد لاویس است که پس از قرنها همچنان زندانیان انگلیسی زبان زیادی آن را زمزمه میکنند. او هنگامی این شعر را سرود که در بحبوحۀ جنگهای داخلی انگلستان و به علت حمایت از چارلز اول در زندان به سر میبرد.
دانیل دفو خالق «رابینسون کرزوئه» نیز بارها به خاطر گزندگی قلمش علیه کلیسا و اشراف طعم زندان را چشید. «سرود قهرمان» حاصل استفاده از طبع شاعرانهاش در همین سالهای در بند است.
در آمریکا نیز وستون لوئیس پاوند شاعری بود که به جرم فعالیت علیه کشورش در طول جنگ جهانی دوم، به زندان افتاد. «ترانهها» شاهکار منظوم اوست که چندین قسمت دارد و مشهورترین بخش این شعر بلند به نام پیزان (Pisan) در زندان سروده شده است.
سیاستورزی در زندان
زندان نه تنها فرصت خلوتی است برای شعرا و نویسندگان که تخیل را پرواز داده و از دیوارها بگریزند، بلکه گاهی مردان سیاست را نیز دست به قلم کرده است. آنها محبوس میان دیوارها و نردهها و به دور از جدال و مبارزات سیاسی فرصت مییابند تا تجربیات، خاطرات و افکارشان را به روی کاغذ بیاورند. ناپلئون بناپارت شش سال پایانی عمر خود را به جزیرهای در غرب آفریقا تبعید شد. او از فرصت ایجاد شده استفاده کرد و خاطراتش را نوشت.
آدولف هیتلر نیز سالها پیش از آنکه به عنوان دیکتاتور، شهرتی جهانی بیابد زندان را تجربه کرد. او که به همراه دوهزار نازی دیگر قصد برگزاری تجمعی حزبی در مونیخ را داشتند، دستگیر شد و به زندان افتاد. تحمل حبس، او را نیز دست به قلم کرد تا زندگینامهاش، «نبرد من» را بنویسد.
ماهاتما گاندی که در نتیجۀ مبارزاتش برای استقلال هندوستان بارها به زندان افتاده، در یکی از دورههای محکومیت خود «داستان تجربههای من با راستی» را مینویسد. در آفریقا نیز نلسون ماندلا به علت فعالیت علیه تبعیض نژادی و به اتهام تلاش برای سرنگونی دولت راهی زندان شد. او که محکوم به حبس ابد بود، حین گذراندن مدت محکومیت خود در جزیرۀ روبن، «راه دشوار آزادی» را نوشت. البته ماندلا پس از سپری کردن 27 سال از عمر خود در حبس، بر اثر فشارهای سیاسی وارد بر دولت آزاد شد. مارتین لوترکینگ، رهبر جنبش حقوق مدنی آمریکاییهای آفریقاییتبار، نیز که به جرم فعالیتهای ضد نژادپرستانهاش اسیر زندان شد، در این مدت «نامههایی از زندان بیرمینگهام» را نوشت.
به یاد سالهای زندان
از میان نویسندگانی که زندانی شدن را چشیدهاند بسیاری از قلم توانمندشان بهره بردهاند و تجربیات و ماجراهای سالهای حبس را مکتوب کردهاند؛ گاهی پس از گذشت سالهای محکومیت و گاهی در حین گذراندن تلخ و شیرین ایام حبس. این بخش از آثار در میان کتابخوانهایی که دوران محکومیت خود را میگذرانند، طرفداران فراوانی دارند.
فیودور داستایوفسکی نویسندۀ شهیر روسی که شاهکارهای ادبیاش و تاثیرگذاری قلمش، شهرتی جهانی دارد نیز زندگی در زندان را تجربه کرده. او پس از نوشتن رمان کوتاه بیچارگان وارد جمعی از نویسندگان رادیکال و ساختارشکن روسی، معروف به محفل نویسندگان سنپترزبورگ شد. عضویت در همین محفل موجب محکومیت او به حبس و حتی اعدام شد. حکم اعدام مشمول تخفیف شد اما حکومت تزاری که میخواست اقتدار خود را به رخ داستایوفسکی و همفکرانش بکشد، مراسم اعدامی ساختگی برای آنها ترتیب داد؛ هرچند که فیودور بعدها گفت هیچگاه مانند آن لحظه خوشحال نبوده است. نتیجه چهار سال زندانی شدن در سیبری، رمان «خاطرات خانۀ مردگان» بود، رمانی نیمه اتوبیوگرافیک که برای نخستین بار شرایط اسفناک تبعیدگاهها و زندانهای با اعمال شاقه در سیبری را برای مردم روسیه بازگو میکرد. داستایوفسکی در این اثرش نیز طبق رویۀ متداولش نگاهی تحلیلی و رانکاوانه به شخصیتهای داستان دارد.
در سالهای نزدیکتر نیز آثاری از این دست موجود است. ادوارد بانکر را شاید بیشتر برای ایفای نقش آقای آبی در فیلم سگهای انباری اثر کوئنتین تارانتینو بشناسیم. اما جالب است بدانیم که او پیش از آنکه بازیگر و فیلمنامهنویس بشود آدم بسیار متفاوتی بود: جنایتکاری حرفهای با سابقۀ فرار از زندان. تجربیات بانکر در ارتکاب جرائم گوناگون و بارها زندانی شدن، رمانی شد به نام «هیچ جانوری آنقدر درنده نیست»؛ رمانی در مورد جنایت، خشونت و چالشهای زندانیان در مواجهه با جامعه و رفتن به مسیر درست. جیمز الوری، جنایینویس آمریکایی، در مورد این کتاب معتقد است که این احتمالاً در مورد آنچه که زیر پوست لس آنجلس میگذرد، بهترین رمان باشد.
نورمن میلر، نویسندۀ مشهور آمریکایی، در کتابی به نام «آواز دژخیم» به زندگی و مرگ گری گلیمور قاتل میپردازد. او حین نوشتن این کتاب از جک هنری ابوت، که یک قاتل محکوم به اعدام است، کمک میخواهد. ابوت خاطرات و تجربیاتش را در قالب نامه برای میلر مینویسد. همین نامهها که زندگینامه و خاطرات قاتل 21 سالهای محکوم به مرگ است، کتابی میشود با عنوان «در شکم دیو». توصیفات ابوت از ساختار پیچیدۀ زندگی در زندان، تأثیرات فراگیر محیط آن را بر زندانیان به تصویر میکشد.
«تنهایی یک دوندۀ استقامت» اثر دیگری است که آلن سیلیتو در مورد زندگی در زندان نوشته است. این کتاب داستان پسری را دنبال میکند که به جرم سرقت از نانوایی به دارالتأدیب فرستاده میشود. پسرک در دارالتأدیب دوندۀ مطرحی در دو صحرانوردی میشود. او در مسابقهای با همسالان خود پس از عبور از خط پایان و پیروزی، دویدن را ادامه میدهد؛ گویی سیلیتو درک کرده بود که بدن ممکن است زندانی باشد اما ذهن همواره آزاد خواهد بود.
بانوان نویسنده نیز طعم تلخ حبس شدن را چشیدهاند. نوال السعداوی نویسندۀ فمنیست، فعال اجتماعی و پزشکی مصری است. انور سادات، گفتههای او در مجلهاش «تقابل» را برنتافت و او را به زندان انداخت. حبس نوال تا یک ماه پس از ترور انور سادات طول میکشد و حاصل این مدت کتابی به نام «خاطرات زندان زنان» میشود. او نُه سال پیش از آنکه زندگی در زندان را تجربه کند، مدتها با زنی محبوس در همان زندانی که خودش بعدها به آنجا میرود، گفتگو میکند و «زنی در نقطۀ صفر» را مینویسد.
خواندن تجربیات زندگی در زندان چه برای گرفتاران بند و چه برای افراد کنجکاوی که علاقه دارند دنیا را از زوایای گوناگونی ببینند، جذاب است. کنث هارتمن سی سال متوالی از عمر خود را به جرم قتل، پشت میلههای زندان کالیفورنیا گذرانده است. او که اکنون یک نویسندۀ ژانر ادبیات زندان است، در یادداشتی برای هافینگتون پست، تعدادی از کتابهای نوشته شده درمورد زندگی در زندان را بررسی و معرفی میکند. هارتمن در انتها چنین میگوید که آثاری که با دید سینمایی، روانشناسانه، جرمشناسانه و از این دست به زندگی در زندان پرداختهاند، خطاهای بسیاری دارند و در موارد فراوانی از واقعیت آنچه در زندان میگذرد، فاصله گرفتهاند. او تلاشهای نویسندگانی که خود زندانی بودهاند را موفقتر میداند اما در مورد آنها نیز به این نتیجه میرسد که هرکدام از دیدگاه شخصی خود زندان را به تصویر درآوردهاند و تجربیات او با فرد به فرد آنها متفاوت است. چه بسا جذابیت ادبیات و خواندن رمان نیز در همین باشد.
پینوشت: این مطلب دومین متنی بود که برای مجلۀ ادبی الفیا نوشتم اما به دلیل تغییرات ناگهانی در الفیا فرصت انتشار پیدا نکرد.
۶۹ هدی فردوسی -
۱۰ خرداد ۹۷ ، ۱۷:۱۶ ۰ نظر
در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، دخانیات در ادبیات از جایگاه مهمی برخوردار بود. اغلب شخصیتهای محترم و برجستهی داستان درگیر نوعی از دخانیات بودند، مشهورترین آنها، شخصیت اول اثر پرآوازهی سر آرتور کانن دویل، شرلوک هولمز است.
دخانیات به عناوین کتب نیز سرایت کرده بود و واژگانی مانند تنباکو، پیپ و نیکوتین در آنها دیده میشد «سیگار در واقعیت و فانتزی»، «پیپ و کیسه (ی تنباکو): کتاب شعر سیگاریها». میزان این اهمیت بدان جا رسیده بود که استعمال دخانیات بخشی از هویت نویسندگان را تشکیل میداد.
«ادبیات در دود آبی تنباکو پوشیده شده است».
این را پیتر اشلی در یادداشت خود برای هافینگتون پست میگوید. او که خود دستی بر قلم دارد، به نویسندگان و شعرایی اشاره میکند که چه هنگام نوشتن و چه در سایر لحظات زندگی از دخانیات جدایی نداشتهاند. اشلی معتقد است میان نویسندگان بزرگ در 150 سال اخیر، تقریباً نمیتوان کسی را یافت که بدون اتکا به تنباکو دست به نوشتن برده باشد. او از مشاهیری همچون دیکنز، ویرجینیا وولف، اسکار وایلد، توماس استرنز الیوت (تی.اس.الیوت) و فیلیپ لارکین نام میبرد. مصرف دخانیات چنان در میان مشاهیر ادبی جهان شایع است که میتوان در یادداشتی بلند به پیپ انتخابی آنان و ذکر جزئیات ظاهری و برند پیپ و تنباکویشان پرداخت؛ مانند یادداشت جی.آر.دورِن نویسنده و روزنامهنگار آمریکایی که همچون تبلیغی روشنفکرمآبانه برای مصرف پیپ و تنباکو در صفحهی فروشگاهی اینترنتی قابل مشاهده است.
سلطه صعنت دخانیات بر ادبیات بدان جا میرسد که از عناوین برخی از آثار ادبی برای نامگذاری سیگار استفاده میشود. «Waverley» و «Kenilworth» نام دو رمان از والتر اسکات اسکاتلندی و نام دو مدل سیگار است. همچنین یک کارخانه سیگارسازی، سیگاری با نام «Sweet Afton»، شعری از رابرت برنز (رابی) شاعر اسکاتلندی، تولید میکند. کریستوفر باکلی طنزنگار سیاسی و نویسنده آمریکایی، در رمان «از سیگار کشیدنتان متشکرم» به سطح بالای نفوذ و قدرت این صنعت در آمریکا میپردازد. شخصیت اصلی این رمان نیک نیلور، سخنگوی یک شرکت بزرگ تنباکو است که به واسطه نفوذ شرکت، از تمامی امکانات رسانهای برای تبلیغ دخانیات استفاده میکند.
نگاهی به نویسندگان و شعرای بنام و تاثیرگذار در قرن 19 و20 و آثارشان میتواند نشانگر غلظت دود در فضای ادبیات معاصر باشد. طیبعتاً استقبال مشاهیر دنیای ادبیات از پیپ، سیگار و نظایر آن و گنجاندن استعمال دخانیات در خصایص اصلی شخصیتهای آثار ادبی، گسترش اقبال عمومی به دخانیات را به دنبال خواهد داشت. اگرچه این روند پس از اثبات علمی مضرات سیگار با شدت کمتری ادامه یافت، اما همچنان فضاهای آمیخته با هنر و ادبیات را در ارتباطی ناگسستنی با دود میبینیم.
دود و آقای نویسنده
«سیگار نوع تمام عیاری از لذت بی عیب است. مطبوع است و ولعی سیری ناپذیر برجا میگذارد. یک فرد چه چیزی بیشتر از این میخواهد؟»
این جملهی اسکار فینگل اُ. فِلاهرتی ویلز وایلد، شاعر، داستاننویس و نمایشنامهنویس مشهور ایرلندی در قرن 19، موید رابطهی صمیمانهی او با دخانیات است. از میان سایر مشاهیر قرن 19 که چنین روابط تنگاتنگی با تنباکو و سیگار دارند میتوان از مارک تواین، همینگوی، آلفرد تنیسون (شاعر انگلیسی مشهور به ملک الشعرای بریتانیا)، رالف والدو امرسون (فیلسوف و نویسنده آمریکایی که سخنانی در مدح حافظ و سعدی نیز دارد)، هنری جیمز و جوزف کنراد نام برد.
در زمانهای که اکثریت شعرا و نویسندگان، همنشینی با قهوه و تنباکو را لازمهی خلاقانه نوشتن میدانند، مسلماً ردپای دخانیات در متن آثار ادبی و شخصیتهای خلق شده مشهود خواهد بود. مانند جان رونالد روئل تالکین (جی.آر.آر.تالکین) نویسنده و زبانشناس بریتانیایی و خالق ارباب حلقهها، که گندالف را همچون خودش همواره پیپ به دست به تصویر میکشد. سی.اس.لوئیس نویسنده ایرلندی و خالق سرگذشت نارنیا از دوستان صمیمی تالکین بود؛ این دو غالباً حین گفتگو دربارهی دستنوشتههایشان پیپ میکشیدند. در همین سده جیمز بری نمایشنامه نویس اسکاتلندی و خالق شخصیت پیتر پن، در کتابی با عنوان «بانوی من نیکوتین؛ مطالعهای در استعمال دخانیات» به ورود دخانیات به انگلستان میپردازد. او در کتاب خود درمورد اقبال عمومی به دخانیات چنین میگوید:
«شکوه هستی چیزی بود که از آن صحبت میشد. مردانی که تا به حال خود را با چیزهای اندک خانه درگیر کرده بودند پیپ را در دهان خود قرار داده و به فلاسفه تبدیل شدهاند. شاعران و طراحان تا زمانی که تمام ایدههای فرومایه از آنها رانده شود دود میکردند، و به جای آنها به سوی افکار والایی که گویی جهان تا کنون نشناخته بود، میشتافتند.»
در روسیهی اواخر قرن 19، میخائیل میخائیلویچ باختین (م.م.باختین)، فیلسوف و منتقد ادبی نیز از زمره وابستگان به دخانیات بود. او زمانی که در بحبوحه جنگ جهانی دوم موفق به تهیه کاغذ سیگار نمیشود، صفحات زیادی از دستنوشتههایش را به جای کاغذ سیگار دود میکند.
ادبیات کودک این سده نیز از نقش آفرینی دخانیات بیبهره نمانده است. به عنوان مثال لوئیس کارول نویسنده و عکاس بریتانیایی، در داستان معروفش «آلیس در سرزمین عجایب»، کرم صدپای کهنسالی را به تصویر میکشد که همواره قلیان میکشد و از قضا عاقلترین شخصیت داستان و پیشگو است.
در قرن بیستم نیز این روند همچنان ادامه دارد. اعتیاد به دود چه در میان نویسندگان و چه شخصیتهای مثبت و منفی کتابهایشان دیده میشود.
سیمون گری، نمایشنامه نویس و خاطرهنگار بریتانیایی، کتابی تحت عنوان «خاطرات سیگار کشیدن» مینویسد. جورج اورول که خود همواره سیگار میکشید، در مقالهی «کتابها علیه سیگار» به بررسی علل اقبال بیشتر مردم به سیگار نسبت به کتاب میپردازد. او ابتدا کتاب را تفریحی گران میخواند و میگوید به عنوان یک تفریح، سیگار را ترجیح میدهد. اورول در ادامه، هزینههای یک سال خود در خرید کتاب و سیگار را بررسی و مقایسه میکند. از آنجا که سیگار یک بار مصرف است و کتاب قابلیت مصرف چندین باره را دارد، برخلاف فرض اولیهی خود نتیجه میگیرد که کتاب نسبت به سیگار مقرون به صرفه است. همچنین اشارهای به سایر آثار و محاسن کتاب دارد و در انتها علت استقبال کمتر از کتاب نسبت به سیگار را هیجان بیشتر در دخانیات و تفریحاتی از این دست میداند. سالها پس از مرگ اورول مجسمهی سیگار به دست او در ساختمان بیبیسی که مدتی در آنجا مشغول به کار بود، نصب میشود. سازندهی مجسمه معتقد است با توجه به اعتیاد جورج به سیگار، او از این مجسمه و قرارگرفتن آن در محلی که کارکنان حوالی آن سیگار میکشند، خوشحال خواهد بود.
سیگار در ادامهی موفقیتهای ادبیاش، در رمان معروف «ناتور دشت» نوشتهی جروم دیوید سالینجر، نقش پررنگی را ایفا میکند. هولدن کالفیلد شخصیت اصلی داستان، نوجوان هفده سالهای است که در برخورد با جامعهی پر هرج و مرج آمریکا، معصومیت کودکانهی خود را از دست میدهد. او که کم سن و سال است در برخورد با افراد گوناگون اطراف خود و برای جلب توجه آنها دست به دامان سیگار میشود. هولدن تمامی گفتگوهای خود را به بهانهی تعارف سیگار آغاز میکند. گویا با این روش خود را بزرگسال نشان داده و فضایی صمیمانه برای گفتگو و رهایی از تنهایی فراهم میکند.
ایتالو ازوِوُو، رماننویس ایتالیایی نیز، در معروفترین شاهکار خود «اعترافات (وجدان) زنو» سیگار را مدنظر داشته است. زنو کاسینی مردی است که به توصیهی روانکاوش شرح زندگی خود را مینویسد و در آن وقایعی را بازگو میکند که فقط روانکاوش میداند. زنو خاطرات خود را در اختیار روانکاو قرار میدهد اما مداوای خود را نیمه کاره رها میکند. دکتر برای انتقام جویی و تحریک زنو به ادامهی معالجه، نوشتههای او را با افزودن یک مقدمه بر آن منتشر و در همان مقدمه اعلام میکند که حاضر است نصف عواید انتشار اثر را به زنو بپردازد، به شرط آن که او بازگردد و معالجهاش را به اتمام برساند. فصل اول خاطرات زنو به ماجراهای تلاش او برای ترک سیگار اختصاص دارد.
ایان فلمینگ، نویسنده بریتانیایی نیز یکی از معروفترین و محبوبترین شخصیتهای سیگار به دست را خلق کرده است؛ جیمز باند 007.
دود و خانم نویسنده
در ابتدای شیوع مصرف دخانیات و در دورهای که شلوار پوشیدن و دوچرخهسواری برای زنان افعال پسندیدهای نبود، به طبع استعمال دخانیات نیز عملی صرفاً مردانه بود. در اواخر قرن نوزدهم ایدههای فمنیستی در قالب جریان «زن جدید» شروع به گسترش کرد. زن جدید که توسط زنان تحصیلکرده وبرخی مردان روشنفکر حمایت میشد، با آنچه سلطهی مردان بر جامعه و محدودیتهای زنان مینامید، به مقابله پرداخت. در نتیجهی چنین فعالیتهایی، ادبیات نیز با ظهور آثار و نویسندگانی متأثر از زن جدید مواجه شد. زن جدید را در شخصیت سو بردهد در رمان «جود گمنام» اثر توماس هاردی میتوان دید. سیگار که تا پیش از این به دست زنانی داده میشد که از شخصیتهای حداقل به ظاهر منفی داستان بودند و تمایل داشتند برخلاف طبیعت خود و شبیه به مردان زندگی کنند، اکنون همنشین همیشگی زنان مشهور و پیشرو جهان بود. یک پایگاه اینترنتی با گرایشات فمنیستی که در حمایت از نویسندگان زن فعالیت میکند، از زنان نویسنده و شاعری نام میبرد که سیگار کشیدن از عادات روزانهی آنان بوده است. در این یادداشت از افرادی همچون آدلاین ویرجینیا وولف (رماننویس، ناشر، منتقد و فمنیست مشهور انگلیسی)، سیمون دوبوار، دوروتی پارکر (شاعر، نویسنده، منتقد و طنزنویس آمریکایی)، ژرژ ساند، بریل بینبریج (نویسندهی انگلیسی، برندهی کتاب سال انگلیس و نامزد جایزهی بوکر، معروف به جواهر ملت انگلیس)، سوزان سانتاگ (نویسنده، نظریهپرداز ادبی و فعال سیاسی آمریکایی)، پاتریشیا هایاسمیت (نویسندهی آمریکایی)، آین رند (رماننویس، فیلسوف، نمایشنامهنویس و فیلمنامهنویس روسی_آمریکایی)، زورا نیل هرستون (نویسنده، تودهشناس و انسانشناس آفریقایی_آمریکایی) و اینگهبورگ باخمان نام برده شده است. سیمون دوبوار فرانسوی که نامدارترین زن روشنفکر قرن بیستم نامیده میشود، در غالب عکسهایش سیگار در دست دارد. آنچه که در مورد اینگهبورگ باخمان، نویسنده و شاعر اتریشی، ذهن را بیشتر درگیر میکند، مرگ او در اثر آتشسوزی ناشی از سیگارش است.
سالها پیش از آنکه علم از عواقب سیگار کشیدن به ما بگوید، رماننویس رمانتیک، نمایشنامهنویس، روزنامهنگار، اصلاحطلب اجتماعی و خاطرهنگار فرانسوی، ژرژ ساند سیگار را محرک خلاقیت میدانست:
«یک سیگار غم و اندوه را کرخت میکند و ساعتهای گوشهنشینی را با یک میلیون تصویر دلپذیر پر میکند.»
گفتهاند مشت نمونهی خروار است. اما یک بررسی اجمالی در شیوع مصرف دخانیات میان اهالی ادبیات، مواردی فراوانتر از مشت به دست میدهد که نمونهی فراگیری این مشکل در کل خروار است. ادامهی این روند میتواند موجب ضرورت نامگذاری روزی به عنوان «روز هوای پاک در ادبیات» شود. ظاهراً گاردین چنین ضرورتی را احساس کرده که به بهانه سالگرد محکومیت صنعت دخانیات به پرداخت غرامتی سنگین به مصرف کنندگان ایالت فلوریدا در سال 1999، توسط هیئت منصفهی میامی، سوالاتی را با محوریت حضور دخانیات در ادبیات برای مخاطبان خود طراحی میکند.
پینوشت: اولین مطلب من در مجلهی ادبی الفیا
۱۱۴ هدی فردوسی
درباره من
آخرين عناوين
آرشيو
- بهمن ۱۳۹۷ (۲)
- آذر ۱۳۹۷ (۳)
- آبان ۱۳۹۷ (۲)
- مهر ۱۳۹۷ (۳)
- خرداد ۱۳۹۷ (۲)