۱ مطلب با کلمهی کلیدی «ادبیات استعماری» ثبت شده است
-
۱۴ آذر ۹۷ ، ۱۸:۱۸ ۰ نظر
استعمار، کهنسالی زیادهخواه
استعمار واژۀ غریبی است، به ظاهر «طلب عمران» است و «آبادان کردن» اما هرکجا که پا میگذارد خبری از آبادانی نیست مگر برای خود استعمارگران. میگویند اولین بار فنیقیها بودند که به اسم ایجاد آبادانی به کرانههای مدیترانه تاختند. تقریباً همزمان با فنیقیها، رومیان و یونانیان نیز در پی آبادی سایر ممالک به سرزمینهای پربرکت اطراف میشتافتند. استعمار کهن با قدرت نظامی پیش میرفت، هرچه لشگر بزرگتر و کشتار بیشتر بود، نشان از قدرت بیشتر استعمارگر داشت. مستعمره به زیر سایۀ حکومت این قدرت برتر میرفت و صدالبته که هزینه داشت، اما هزینهای که در برابر منفعت استعمارگر در این مستعمره هیچ بود. آنچه که بریتانیا در اواخر سده شانزدهم میلادی بر سر مردمان، فرهنگ و زبان هندوستان آورد، نمونهای از استعمار کهن است. اما استعمار به کسب ثروت محدود نماند. آنها که سوار بر جهل و فقر ملت مستعمره شده بودند و از تمامی سرمایههای آنان سود میبردند، به فکر گسترش فرهنگ خود نیز افتادند. ابزارهای رسانهای مانند روزنامه که پدیدهای نو بود را در دست گرفتند تا افکار مردم فرودست نیز طبق میل حاکمان هدایت شود. این فرودستان که غالباً چیزی از نوشتن و خواندن نمیدانستند، زبان تکلمشان را نیز از دست دادند. زبان بلند قدرت حاکم نمیگذاشت صدایی از آنان برخیزد و تنها صدایی امکان شنیده شدن داشت، که به زبان متجاوز بیان شود. استعمار با تحمیل زبان خود بر زندگی مردمان بومی، و ایجاد تقابل میان برتری خود و حقارت فرودستان، سعی کرد هم زبان و فرهنگ خود را گسترش دهد و هم سیطرۀ خود بر مستعمراتش را حفظ کند. چنان که بر نورالدین فرح نویسندۀ سومالیایی گذشت، او به موجب آثارش و تلاش برای نوشتن رمانی به زبان بومی سومالی تبعید و تهدید به مرگ شد. فرح دیگر هرگز به سومالی بازگشت و تمام آثارش را به زبان انگلیسی نوشت.
سرانجام عمر استعمار پیر به سر آمد. کم کم نخبگان جوامع استعمارزده توانستند روایتهایشان از جور استعمار را به گوش مردم دنیا برسانند. روایتهایی خرد و کلان که هرچند سعی میشد کنترل شوند اما کار را برای این کهنسال زیادهخواه سخت کرده بودند. دنیا جنگ جهانی دوم را که از سرگذراند شرایط دیگر کاملاً تغییر کرده بود. استعمار دیگر نمیتوانست با کشتار و زور کار خود را از پیش ببرد اما از نفس نیفتاد و رخت تازه به تن کرد.
استعمار از نو و امپریالیسم فرهنگی
بستر استعمارگری با لشگرکشی و کشتار عیان برچیده شد اما قدرتهای برتر که غالباً ساکن مناطقی بودند با محدودیت منابع، همچنان به سرمایههای خفته در این مناطق چشم داشتند؛ مناطقی که سالها استعمارزدگی، زبان، فرهنگ و تمامی سرمایههایشان را گرفته بود و صدای روایتهایشان هنوز به اندازۀ کافی بلند نبود. استعمار باید فرودستان را همچنان در حقارت، فقر و جهل نگاه میداشت. نویسندگان جامعۀ فرودست که میکوشیدند صدای مردمشان را به گوش دنیا برسانند ناگزیر بودند از زبان غالب استفاده کنند و ناخواسته بر غنای ادبیات متجاوز بیافزایند. از سویی فرهنگ بومی به مرور در فرهنگ تحمیل شده حاکمان مستحیل میشد و از سوی دیگر استعمارگر با شناخت بیشتر فرهنگ بومی بر سیطرۀ خود میافزود. این بود که استعمار دست به خلق روایت زد. آنان که در دامن استعمارگران رشدیافتهبودند راهی ممالک فرودست شدند تا از فرهنگ آن مردمان بگویند. روایتهای حاصل، نگاه ترحمبرانگیز فردی برتر به فرودستانی حقیر بود که نیاز به حضور استعمارگران داشتند تا به زندگی ادامه دهند و از بند هویت بومی ناچیز خود خلاصی یابند. روایتِ داستانی نیز بسیار مورد علاقۀ استعمار نو یا همان نام امروزیاش امپریالیسم است. غربیان که میدانستند فرهنگ و تمدن پرباری پشت سر ندارند دست به خلق داستان و رمان زدند تا هویت جدیدی برای خود بسازند که توان مقابله با اندوختهها و تجارب ملل دیگر را داشته باشد و حتی بتواند آنان را تحقیر و تضعیف کند. داستان این امکان را به استعمارگر میدهد که «رابینسون کروزوئه» را خلق کند که از سر بدبیاری وارد جزیرهای دورافتاده میشود. او که ثمرۀ فرهنگ غرب است به سرعت از شرایط و منابع جزیره بهترین بهرهها را میبرد و «جمعه» یکی از اهالی جزیره را شیفتۀ خود، یا همان فرهنگ غرب، میکند. رابینسون با کمک دوست شبهبردهاش «جمعه»، با تمامی خرافات، خشونتها و نادانیهای مردم جزیره میسازد و مخاطب را در مسیر تغییر فرهنگ بومیان، با خود همراه میکند. درمقابل نویسندگان بسیاری کوشیدند تا از قدرت روایت و داستان بهره ببرند و ذات اصلی استعمار را به تصویر بکشند. اما گاه راه را اشتباه رفته و برای بازگرداندن اعتماد به نفس فرودستان از همان معیارهایی استفاده میکنند که از دید استعمارگر اصالت دارند و باز نتیجه، زندگی در قالب دلخواه استعمارگر و تن دادن به امپریالیسم فرهنگی است. امپریالیسم فرهنگی یا همان ترویج ارزشها و عادات فرهنگیِ قدرت برتر در میان جوامع مورد نظر، استعمارگر را چندین قدم به جلو میبرد و سلطۀ او بر سیاست و اقتصاد فرودستشدگان را تسریع و تثبیت میبخشد. گستردگی این ادبیات استعمارزده و گاه دشواری تمییز آثار همسو با استعمار از آثار ضد استعماری موجب شد ادیبان روی به نقد ادبیات استعماری بیاورند و پا به دورۀ پسااستعمار و ادبیات پسااستعماری بگذارند.
۶۰ هدی فردوسی
درباره من
آخرين عناوين
آرشيو
- بهمن ۱۳۹۷ (۲)
- آذر ۱۳۹۷ (۳)
- آبان ۱۳۹۷ (۲)
- مهر ۱۳۹۷ (۳)
- خرداد ۱۳۹۷ (۲)