-
۳۰ مهر ۹۷ ، ۱۳:۵۱ ۰ نظر
نگارش فرهنگها و ملتها
هرودت را پدر تاریخ مینامند چرا که نخستین کتاب تاریخ جهان را او نگاشته است. روش هرودت در تاریخنگاری، روایی بوده و روایات او حاصل سفرش به میان مردمانی با فرهنگهای مختلف همچون فنیقیه، بابل، ایران، مقدونیه، مصر و سرزمین سکاها (البته برخی سفر او به بابل و ایران را رد کردهاند). او از میان روایات شفاهیای که به گوشش میرسیده هرکدام را که به واقعیت نزدیکتر میپنداشته، ذکر کرده است. هرچند که برخی معتقدند بسیاری از روایات او افسانه هستند نه واقعیت، شاید بتوان گفت که این روایات اولین نمونه از «مردمنگاری» است.
مردمنگاری (ethnography) در لغت، برگرفته از واژۀ یونانی ethnos به معنای ملت و مردم و graphy به معنای نگاشتن است. مردمنگاری گزارشی است از یک فرهنگ، از تمامی آداب و رسوم و جزئیات زندگی یک گروه از مردم و صد البته که نباید آن را همان روزنامهنگاری اما در لباسی مبدل دانست.
مردمنگاری به طور کامل و در معنای امروزیاش در قرن بیستم شکل گرفته و دو سیر تکاملی جداگانه را در انگلیس و آمریکای شمالی پیموده است. اولین مردمنگاران به غیر از فرانس بوئاس (1942-1885؛ انسانشناس آلمانی آمریکایی، از پیشگامان انسانشناسی مدرن و پدر انسانشناسی آمریکا) اغلب یا انگلیسی بودهاند و یا در انگستان فعالیت کردهاند چرا که مردمنگاری ریشه در ارتباط نزدیک میان انسانشناسی اجتماعی و سیاست استعماری انگلستان در قرن 19 دارد. انسانشناسان اجتماعی به میان مردم مستعمرات بریتانیا میرفتند تا فهم فرهنگ و روش زندگی آنان را برای استعمارگران ممکن کنند و تمامی پژوهشهایشان در خدمت استعمار بود. با وجود گره خوردن ریشههای انسانشناسی اجتماعی به احتیاجات استعمارگرانۀ امپراتوری بریتانیا، پس از پایان این دوره، مردمنگاری دیگر نمیتوانست تنها در خدمت اهداف استعماری باشد. این امر موجب میشود ظهور مردمنگاری واقعی را قرن بیست بدانیم و نه در اوج استعمار بریتانیا در قرن نوزدهم.
این انسانشناسان اجتماعی پیشروی رویکردی بودند که با رفتن به میان فرهنگها و جامعههای ابتدایی (پیشاصنعتی) و مشاهدۀ زندگی روزمرۀ آنان سعی در درک و شناختشان دارد.
سیرتکاملی مردمنگاری در آمریکای شمالی، از دانشکدۀ جامعهشناسی شیکاگو آغاز شد. آنها جامعهشناسی را به مطالعات مهمی در زیرگروههای متعدد جامعه بردند که یا در مسیر انحرافی بودند مانند روسپیها، دلالان مواد مخدر، خلافکاران خیابانی و ... و یا صاحب مشاغل غیرمعمول در شهرها مانند دورهگردان بودند و یا سایر اجتماعات ناشناخته مانند مهاجران و محلههای یهودنشین و... . در تمامی موارد پژوهشگر در سبک زندگی گروه مورد مطالعه، حضور فعال دارد، همانگونه که رابرت ازرا پارک (1944-1864) جامعهشناس شهری و از چهرههای برجستۀ مکتب جامعهشناسی شیکاگو، به دانشجویانش گوشزد میکرده: «برای یک پژوهش واقعی، مشاهدات دسته اول ضروری است».
درحالی که انسانشناسان اجتماعی این رویکرد را مردمنگاری نامیدند، جامعهشناسان تمایل داشتند تا همچنان آن را مطالعات میدانی (و یا مشاهدات مشارکتی) بنامند. همانگونه که مشخص است با وجود اختلافات میان این دو جریان فکری شباهتهای فراوانی نیز وجود دارد. ولکات (1973) وظیفه هر دو را «توصیف فرهنگی» میخواند.
انسانشناسان اجتماعی به دنبال کشف گروهها و فرهنگهای ابتدایی (پیشاصنعتی) بودند و یک مردمنگار میبایست نقش یک پژوهشگر بیگانه را میپذیرفت، گروههای مورد مطالعه شیکاگوئیها اندکی کمتر بیگانه بودند هرچند که همچنان تضمینی وجود نداشت که پژوهشگران آنها توسط گروه مورد مطالعه، خودی به حساب بیایند.
از چهرههای تاثیرگذار مردمنگاری میتوان از برانیسلاو مالینوفسکی نام برد. او ابتدا مدرک دکترای ریاضیات و فیزیک را کسب کرد اما تحت تأثیر کتاب «شاخۀ زرین» (1890) نوشتۀ جیمز فریزر (1941-1854) تصمیم گرفت تا مردمشناس شود. او در سال 1914 به گینه نو رفت و در مورد قبایل بدوی این سرزمین تحقیق کرد اما سفر او مصادف شد با شروع جنگ جهانی اول. مالینوفسکی که تبعه اتریش-مجارستان بود و از اهالی کشور دشمن بریتانیا به حساب میآمد دیگر نمیتوانست به انگلستان بازگردد. او از فرصت پیش آمده استفاده کرد و از دولت استرالیا که گینه نو مستعمره آن دولت بود، مجوز و سرمایه لازم برای تحقیقات مردمشناسانۀ خود را گرفت و سرانجام در 1922 کتاب «دریانوردان غرب اقیانوس» را منتشر کرد.
در آمریکا نیز میتوان از مارگارت مید نام برد، انسانشناس فرهنگی که پژوهشهایش دربارۀ خانواده و پرورش کودکان در جامعههای مناطق جنوب اقیانوس آرام بسیار مشهور است و کتابهایی همچون «بلوغ در ساموآ» (۱۹۲۸) و «مراحل رشد در گینه نو» (۱۹۳۰) را در همین زمینه نوشتهاست.
البته ذکر این نکته لازم است که مردمشناسان کار را فراتر از توصیف محض مردمنگاران میبردند و به تحلیل دادههای جمعآوری شده میپردازند.
با گذر زمان مردمنگاری به علوم اجتماعی دیگر نیز منتقل شده است، به ویژه آموزش، مطالعات بهداشتی و امور اجتماعی. همچنین ارزش ادبی برخی از آثار مردمنگاری موجب شده میان مردمنگاری و ادبیات نیز حوزۀ مشترکی به وجود بیاید که شامل مواردی همچون داستانهای کوتاه و بلند مردمنگارانه، تکنگاریها و سفرنامهها میشود.
فرمهای مردمنگاری
مرمنگاریها فرمهای مختلفی دارد: مردمنگاری فمنیست، ادبی، تاریخی و ... اما دو فرم مشهورتر آن، مردمنگاری واقعنگر (رئالیستی) و انتقادی است. نوع رئالیستی آن رویکرد سنتی مردمنگاری است که مورد استفاده انسانشناسان فرهنگی قرار میگیرد. در این مدل، مردمنگاری نوشتههای شخص سومی است که وارد گروه مورد مطالعه شده، اطلاعات مورد نظر را جمعآوری و گزارشی از جزئیات زندگی روزمره آن مردم را ارائه میکند. او اما همچنان خبرنگاری است که بیرون از فرهنگ مورد مطالعه قرار دارد و یک «خودی» محسوب نمیشود. مردمنگار رئالیست با نقل قولها و مشاهدات میدانیاش اثری خلق میکند که فرهنگ مورد نظر را به تصویر کشیده و قابل فهم و تفسیر میسازد.
در مردمنگاری انتقادی اما نگاه پژوهشگر متفاوت است. این مردمنگاران معمولاً با ذهنیتی سیاسی وارد پژوهش شده و اظهار مخالفت میکنند با آنچه که ظلم، نابرابری و سلطه مینامند. مردمنگار انتقادی به میان گروهی میرود که در اثر این نابرابریها منزوی شدهاند و از آنان حمایت میکند؛ به عنوان مثال گروهی از دانشآموزان و دانشجویانی که امکانات آموزشی برابر با سایرین ندارند. پژهشهای حاصل از این رویکرد معمولاً ترکیبی است از یک معرفی پربار، قدرتبخشی به گروه مورد نظر با اعطای اعتبار و نفوذ بیشتر به آنان، به چالش کشیدن وضع موجود و ابراز نگرانی از نابرابریها، سلطه و کنترلها.
برخی از مردمنگاریهای غربی
«فرزندان سانچز» (1961) یک مردمنگاری ادبی است که اسکار لوئیس آمریکایی نگاشته است. این کتاب به خانوادهای فقیر در مکزیکوسیتی میپردازد. لوئیس با ارائه تصویری از درون زندگی این خانواده، نشان میدهد که پرورده شدن در یکی از محلههای پست، در قلب یک شهر بزرگ آمریکای لاتین که تغییر اقتصادی اجتماعی سریعی را از سر میگذراند، چگونه است.
توبیاس هِچ «درون خانه در خیابان» (At home in the street) (1992) را براساس موضوع رسالهاش و در مورد کودکان خیابانی شمال برزیل نوشت. هچ به شهری در شمال برزیل میرود و چند کودک خیابانی را به عنوان سوژه مشاهدات خود انتخاب میکند و کتابش را حول زندگی آنان مینویسد اما آنگاه که 7 سال پس از این کتاب دوباره به همان شهر بازمیگردد با واقعیات تلخ دور از انتظارش روبرو میشود. او که از ابتدای مطالعاتش قصد داشت کودکان مورد نظرش را دوباره در همان وضع نبیند، آنها را در شرایطی اسقفناکتر دید. برخی از آنان مرده بودند و برخی در آسایشگاههای روانشناسی و یا زندانها در وضعیتی به مراتب بدتر از هفت سال پیش به سر میبردند. اما توبیاس آنگاه تصمیم به نگارش رمان جدیدش گرفت که یکی از آن کودکان را درحالی یافت که تغییر جنسیت داده و مشغول روسپیگری شده بود. زندگی عجیب این جوان برزیلی موضوع «پس از زندگی: یک رمان مردمنگارانه» (After Life: An Ethnographic Novel) (2006) رمان جدید توبیاس هچ شد.
«فراری» (Runaway) (2001) عنوان یک مستند مردمنگارانه است که زیبا میرحسینی (دکترای انسانشناسی از دانشگاه کمبریج) و کیم لانچینوتو (فیلمساز وکارگردان انگلیسی) با نگاه به معضل اجتماعی فرار دختران ایرانی از خانه ساختهاند.
تان اُتو انسان شناسی هلندی است که به جزیره بالوان میرود و در تمامی مراسمات خاکسپاری در سنت مردم این جزیره شرکت میکند. مستند «Ngat مرده است» (Ngat is dead: Studying Mortuary Traditions) (2007) حاصل مشاهدات میدانی او از آداب و رسوم مردم این جزیره است.
«Speak body» (آرماتاژ؛ ۱۹۷۹)، خاطرات ناتمام (ماریلو؛ ۱۹۸۳) تا «Handsworth Songs» (اکومفراه؛ ۱۹۸۶)، «چه کسی وینسنت چینی را کشت؟» ( چوی و تاجیما؛ ۱۹۸۸)؛ «من انگلیسیام اما» (چادها؛ ۱۹۸۹)، «اسم ویت نام فامیل نام» (ترینه؛ ۱۹۸۹) و «فیلمها رؤیا هستند» (سنسیپر؛ ۱۹۸۹) تعدادی دیگر از آثار مردمنگارانه در حوزه فیلم مستند است.
۵۱ هدی فردوسی
درباره من
آخرين عناوين
آرشيو
- بهمن ۱۳۹۷ (۲)
- آذر ۱۳۹۷ (۳)
- آبان ۱۳۹۷ (۲)
- مهر ۱۳۹۷ (۳)
- خرداد ۱۳۹۷ (۲)