-
۰۷ آذر ۹۷ ، ۱۷:۵۱ ۰ نظر
مروری بر پیشینۀ ادبیات کارگری در جهان
پرولتاریا کیست؟
شش سده به میلاد مسیح مانده بود که در امپراتوری روم پایههای طبقه کارگر شکل گرفت. در آن زمان به موجب قانون، چه زمینداران و چه سایر طبقات مردم باید با پرداخت مالیات و یا سربازی رفتن به دولت خدمت میکردند. آنان که هیچ نداشتند باید فرزندان خود را برای خدمت به دولت میفرستادند. این مردمان را که به اجبار برای دولت از فرزند مایه میگذاشتند، پرولِتاریا (واژهای برگرفته از لغتی لاتینی به معنای فرزندمند) مینامیدند. اصطلاحی که بعدها ناپدید شد تا اینکه در سدۀ 15 پس از میلاد دوباره و برای مردمی که زمین از کف داده و از راه کارگری زندگی میگذراندند، به کار رفت. در سده نوزده میلادی بود جریانهای سیاسی اجتماعی سوسیالیست و مارکسیست، دوباره این اصطلاح را به کار بردند. مارکس در «مانیفست کمونیست» میگوید: «مقصود از پرولتاریا، طبقهٔ کارگران مزدور جدیدی است که مالک هیچ وسیلهٔ تولیدی نیستند و نیروی کار خود را برای تأمین زندگی میفروشند». آنان که خود مولد ارزش و سرمایهاند اما سهمی از این ارزش و سرمایه ندارند.
ادبیات پرولتاریا
در سده نوزده میلادی نویسندگان سوسیالیست و مارکسیست، این گروه از مردم را وارد کتاب و ادبیات و داستان کردند. لورنز فناشتاین نویسندۀ اجتماعی و سوسیالیست آلمانی بود که دوباره این واژه را میان عموم مردم رواج داد.
حضور پرولتاریا در ادبیات، گروه جدیدی از داستان و رمان را به وجود آورد که با انقلاب عجین بود و از آنجا که غالباً به قلم نویسندگانی مرتبط با جریانات سیاسی اجتماعی نوشته میشد، میتواند بخشی از داستانهای سیاسی نیز به حساب بیاید. البته عنوان «رمان کارگری» سعی دارد صرف نظر از ابعاد سیاسی و انقلابی، به زندگی کارگران و مشکلات ناشی از طبقه کارگری بپردازد. این تاکید سبب شده تا بسیاری رمانی را رمان کارگری بنامند که خالق آن طعم زندگی در طبقه کارگر را چشیده و خود از این طبقه باشد و آثاری همچون «روزگار سخت» چارلز دیکنز را با وجود پرداختن به زندگی کارگران اما به سبب تعلق نویسنده به طبقاتی بالاتر از آنها، از این دسته خارج کنند. البته رمان کارگری در بلاد مختلف مسیر متفاوتی پیموده است.
گورکی ماند اما شوروری رفت
در دهه 1930 رئالیسم سوسیالیستی در روسیه روند رو به رشدی را طی میکرد. چهرۀ اصلی ادبیات این مکتب «ماکسیم گورکی» بود. او از سال 1899 یعنی تقریباً از آغاز جنبش نوپای سوسیال دموکرات مارکسیستی با این جریان همراه شد. این همراهی گورکی را به چهرهای شناختهشده هم در میان روشنفکران و هم در طبقۀ زحمتکشان (پرولتاریا) تبدیل کرد و آوازۀ آثار گورکی به عنوان تنها صدای ادبی برآمده از طبقه کارگر و فرودست جامعه در سراسر روسیه فراگیر شد. رمانهای «فوماگوردیف» (1900) و «مادر» (1907) و بسیاری از داستانهای کوتاه او، تلخی فقر و مشکلات طبقه کارگر را به خوبی به تصویر میکشد. البته اوضاع رمان کارگری در روسیه با همان اقتدار آثار گورکی پیش نرفت و با خوابیدن تب انقلاب، سرزندگی این آثار نیز فروکش کرد. نیکولای آستروفسکی نیز از نویسندگان مهم دوران ابتدایی شوروی است که خود به طبقه کارگر تعلق دارد. او در رمان «چگونه فولاد آبدیده شد؟» (1932) داستانی را برپایۀ کودکی دشوار خود در میان مردمان کارگر بازگو میکند.
پرولتاریا در بریتانیای کبیر
در سنت انگلستان این دسته از آثار کمتر ریشه در کمونیست دارند. ادبیات کارگری انگلستان برخاسته از سوسیالیسم و جنبش منشورگرایی است. منشورگرایی جنبشی بود که در میانۀ سدۀ نوزدهم میلادی و به منظور اصلاح در نظام پادشاهی بریتانیا و ایرلند شمالی به راه افتاد. «منشور مردم» (1838) اهداف این جنبش را در برداشت و نام این جریان نیز برگرفته از این منشور است. هدف نویسندگان حوزه ادبیات کارگری بیشتر این بود که کارگران را از زاغهها بیرون بکشند و به آنان امید دهند که امکان اصلاح اجتماعی و یا انقلاب سیاسی وجود دارد. مشهورترین رمان کارگری در انگلستان «ژرمینال» (1902) نوشتۀ امیل زولاست. زولا خود از طبقه کارگر نبود اما در ژرمینال به قیام کارگران یک معدن ذغالسنگ در شمال فرانسه میپردازد. آلن سیلیتو نیز سالها بعد در رمان «شب شنبه و صبح یکشنبه» (1958) از تلخی زندگی طبقه کارگر گفته است. جیمز جوزف هانلی (1985-1897) نیز از تجربیات شخصیاش در زندگی کارگری گفته است. هانلی نویسنده رمان و داستان کوتاه بود که چهرههای ادبی فراوانی او را ستودهاند اما هیچگاه در ادبیات موفقیت چندانی کسب نکرد و هیچ اثری از او تاکنون به فارسی ترجمه نشده است.
داستان کارگری در ایالات متحده
در ادبیات آمریکا چهرههای فراوانی را میتوان نام برد که از خانوادهای ثروتمند نیامدهاند، هرمان ملویل، تئودور درایزر، جک لندن، جیمز بالدوین، آپتون سینکلیر و رالف الیسون. اما موج اصلی ادبیات کارگری آمریکا پس از جنگ جهانی دوم به راه افتاد. آنگاه که فرزندان طبقه کارگر و آنان که ثروتمند نبودند توانستند با کمکهای دولتی وارد دانشگاه شوند. برخی از این محصلان دست به قلم برده و از دشواریهای زندگی کارگری خانواده و اطرافیان خود نوشتند. البته در میان صاحبنظران حوزۀ ادبیات در آمریکا نظرات متفاوتی در مورد ادبیات کارگری وجود دارد، چنان که در نشریۀ تخصصی «American Book Review» این تفاوت آراء دیده میشود. برخی معتقدند شرایط اقتصادی جامعه به سمتی میرود که باز فرزندان کارگران توان رفتن به دانشگاه را نخواهند داشت و ادبیات کارگری به مرور ضعیف و ضعیفتر خواهد شد. اما برخی دیگر با دیدگاهی کاملاً متفاوت بر این باورند که ادبیات کارگری هیچگاه تعریف دقیقی نداشته و بیشتر برخاسته از تهییجات جریانهایی مانند مارکسیسم و سوسیالیسم بوده است. در این دیدگاه، امروزه پرولتاریا به معنای مارکسیستی آن دیگر وجود ندارد و اغلب اقشار متوسط جامعه نیز جذب ساختار مصرفگرا یا بورژوازی و حتی سرمایهداری شدهاند.
مشهورترین نمونۀ ادبیات کارگری آمریکا، «خوشههای خشم» (1939) اثر جان اشتاینبک (1968-1902) است. اشتاینبک خانوادهای از طبقۀ متوسط دارد اما خود او مدتی را به کارگری، میوهچینی، پاسبانی و مشاغلی از این دست گذرانده و با زندگی کارگری آشناست. او در «خوشههای خشم» مهاجرت یک خانواده فقیر آمریکایی به امید زندگی بهتر از اوکلاهما به کالیفرنیا را روایت میکند.
۶۴ هدی فردوسی
درباره من
آخرين عناوين
آرشيو
- بهمن ۱۳۹۷ (۲)
- آذر ۱۳۹۷ (۳)
- آبان ۱۳۹۷ (۲)
- مهر ۱۳۹۷ (۳)
- خرداد ۱۳۹۷ (۲)